در این پست اندکی در رابطه با خالق انسان و رابطه‌ی انسان با او صحبت شده است. اینکه آیا نیاز است انسان توجهی به عالم دیگر در زندگی خود داشته باشد و همچنین نیاز به محاسبه‌ی حال خود بحث شده است.


تفکر


بـدان که اول شـرط مجاهده با نفس و حرکت به جانب حق تعالی تفکر است . و بعضـی از علمای اخلاق آن را در بدایات در مرتبه پنجم قرار داده اند  و آن نیز در مقام خود صحیح است . 


و تفکر در این مقـام عبـارت است از آنکه انسـان لااقـل در هر شب و روزی مقـداری ولو کم هم باشـد فکر کنـد در اینکه آیا مولای او که او را در این دنیا آورده و تمام اسـباب آسایش و راحتی را از برای او فراهم کرده ، و بدن سالم و قوای صـحیحه ، که هر یـک دارای منـافعی است که عقل هر کس را حیران میکنـد. به او عنایت کرده ، و این همه بسط بساط نعمت و رحمت کرده ، و از طرفی هم این همه انبیا فرستاده ، و کتابها نازل کرده و راهنماییها نموده و دعوتها کرده ، آیا وظیفه ما با این مولای مالـک الملوک چیست ؟ آیـا تمـام این بسـاط فقـط برای همین حیـات حیوانی و اداره کردن شـهوت است که با تمام حیوانات شریـک هستیم ، یا مقصود دیگری در کار است ؟ آیا انبیاء کرام و اولیاء معظم و حکمای بزرگ و علمای هر ملت که مردم را دعوت به قانون عقل و شرع می کردند و آنها را از شهوات حیوانی و از این دنیای فانی پرهیز می دادند با آنها دشمن داشتند و دارند، یا راه صلاح ما بیچاره های فرو رفته در شهوات را مثل ما نمی دانستند؟ 


اگر انسـان عاقـل لحظـه ای فکر کنـد می فهمـد که مقصـود از این بسـاط چیز دیگر است ، و منظـور از این خلقت عـالم بالا و بزرگتری است ، و این حیات حیوانی مقصود بالذات نیست . و انسان عاقل باید در فکر خودش باشد، و به  حـال بیچـارگی خودش رحم کنـد و با خود خطاب کنـد: ای نفس شـقی که سالهای دراز در پی شـهوات عمر خود را صـرف کردی و چیزی جز حسـرت نصـیبت نشد، خوب است قدری به حال خود رحم کنی ، از مالک الملوک حیا کنی ، و قدری در راه مقصود اصـلی قدم زنی ، که آن موجب حیات همیشگی و سعادت دائمی است ، و سعادت همیشگی را مفروش به شهوات چنـد روزه فانی ، که آن هم به دست نمی آیـد حتی با زحمتهای طاقت فرسا. قدری فکر کن در حال اهل دنیا از سابقین تا این زمـان که می بینی . ملاـحظه کن زحمتهای آنها و رنجهای آنها در مقابل راحتی آنها چقـدر زیادتر و بالاتر است ، در صورتی که برای هر کس هم راحـتی و خوشـی پیـدا نمی شود. آن انسـانی که در صورت انسـان و از جنود شـیطان است و از طرف او مبعوث است و تو را دعوت به شـهوات می کنـد و می گویـد زنـدگانی مادی را بایـد تامین کرد، قدری در حال خود او تاءمل کن ، و قـدری او را اسـتنطاق کن ببین آیـا خودش از وضـعیت راضـی است ؟ یـا آنکه خودش مبتلا است می خواهـد بیچـاره دیگری را هم مبتلا کند؟ 


و در هر حال از خدای خود با عجز و زاری تمنا کن که تو را آشـنا کند و وظایف خودت که باید منظور شود ما بین تو و او. و امید است این تفکر که به قصد مجاهده با شیطان و نفس اماره است ، راه دیگری برای تو بنمایاند و موفق شوی به منزل دیگر از مجاهده .