خودسازی

بسم الله



در این مطلب قطد داریم به بیان راهی بپردازیم که با "آموختن" و "عمل" به آن می‌توان تغییرات محسوسی در شخصیت خود ایجاد کرد. بارها شده است که در موقیعت‌های مختلف کارهایی انجام داده‌ایم که بعداً پشیمان شده و فکر آنها اذیتمان می‌کند. عصبانیت و داد زدن بر سر پدر و مادر، حسودی به دوستان و فامیل، غرور و تکبر، فکر و خیال و عدم تمرکز، حزن و اندوه بی مورد و... . برای حل این مشکلات روحی که ممکن است بخاطر آنها به روان پزشک مراجعه کرده باشید و یا به طب سنتی روی آورده باشید نیاز به آگاهی در مورد علت و ریشه‌ی آن و همچنین علائم وجودی آن دارد و پس از آگاهی از مشکل داشتن یک راه حل عملی لازم است. 


خوب،بد،زشت


در این مجموعه سعی شده است با جمع آوری مطالب از کتب مرتبط راهی ارائه شود که با پیمودن آن بتوان شخصیت خود را به نحوی تغییر داد که زندگی انسان شیرین شود. لازم به ذکر است که نه خواندن این مطالب و نه عمل به آنها در مدت محدود امکان پذیر نمی‌باشد و تربیت خود مانند پرورش یک نهال است که مسیر آن از کاشت دانه تا درخت شدن و میوه دادن باید با صبر و تدوام پیگیری شود. تأثیر این مطالب بر روی افراد مشاهده شده است و پیشنهاد می‌شود به صورت روزانه و به اندازه‌ی یک صفحه‌ی PDF مطالعه شود.

در ادامه فهرست مطالب آورده شده است. و من الله توفیق

(این سری مطالب در دست تکمیل هستند)


1- جهاد نفس

.

.

.

29-حدیث بیست و نهم






۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

مفاسد دروغ

یکى از وصایاى جناب رسول اکرم ، صلى االله علیه و آله ، ملازمـت بـا راسـتى و اجتنـاب از دروغ اسـت ، کـه از تـقـدیـم ذکـر آن مـعـلوم مى شود که در نظر محترمشان بیـشتر از سـایر وصـایــا اهـمیت داشته . و ما ذکر مفاسد کذب را مقدم مى داریم بر مصالح صـدق . پـس بـدان کــه ایــن رذیـله از امـورى اسـت کـه عـقل و نقل متفق بر قبح و فسادش هستند. و خود آن فى نفـسه از کبائر و فواحش است ، چنانچه اخبار دلالت بر آن دارد. و علاوه ، گاه شـود کـه بـر آن مـتـرتــب شـود مـفـاسد دیگرى که قبح و فـسادش کمتـر از ایـن موبقـه نیـست . بلکـه گـاهى شــود کــه بـواسـطـه کـشف یک دروغ ، انسان به طورى از درجه اعتبار پیش مردم ساقط مى شود که تا آخر عمر جبرانش را نتوان کرد. خدا نکند کسى معروف شود به دروغگویى که هیچ چیز شاید بیـشتر از این به حیثیت انسان لطمه نمى زند. و علاوه بر اینها، مفاسد دینى و عـقـوبات اخروى آن نیز بسیار است . و ما به ذکر بعضى از احادیـث شـریفه در ایـن بـاب اکـتـفــا مــى نـمـایـیــم ، و چــون مـطـلب از امـور واضـحـه رایـجـه اسـت از طول کلام اجتناب مى نماییم . 


فرمود حضرت باقر العلوم ، علیه السلام : خداى تعالى قرار داد براى شر قفلهایى ، و کلیـدهایى آن قفلها را شراب قرار داد، و دروغگویى از شراب بدتر است . اکـنـون قـدرى تـفـکـر کـن در ایـن حـدیـث شـریـف کـه از عـالم آل محمد، علـیهم الـسلام ، صادر شده است ، و در کتابى که مرجع تمام علماى امت است مذکور گـردیـده و تـمـام عـلمــا، رضـوان االله عـلیـهـم ، آنـرا قـبـول فـرمـودنـد، بـبـیـن آیــا راهــى بــراى عــذر بـاقــى مــى مـانـد؟ آیـا ایـن سـهـل انـگـارى از دروغ جـز از ضـعــف ایـمــان بــه اخـبــار اهــل بـیــت عـصـمـت عـلیـه السـلام از چـیـز دیـگـر مـى شـود؟ مـا صـور غـیـبـیـه اعمال را نمى دانیم و ارتباطات معنویه ملک و ملکوت را واقف نیستیم ، از این جهت از این نحو اخـبــار تـحـاشــى مى کنیم و امثال اینها را حمل به مبالغه مثلا مى نماییم ، و این خـود طریقـه بـاطــلى اسـت کـه از جهل و ضعف ایمان مى باشد. فرضا که این حدیث شریف را به مبالغه حـمــل کـنــیم ، آیـا ایـن مبالغه باید به موقع باشد؟ آیا هر چیزى را مى شـود گفـت از شـراب بـدتــر اســت ، یــا بـایــد طـورى شـر آن عـظـیـم باشد که با مبالغه توان گفت از شراب بالاتر است ؟ 
فرمود حضرت باقر العلوم ، علیه السلام ، که دروغگویى خرابى ایمان است . حـقـیـقـتا این طور اخبار دل انسان را مى لرزاند و پشت انسان را مى شکند. گمـان مـى کـنم کـه دروغ از مـفاسد اعمالى است که از بس شایع است قبحش بکلـى از بـین رفتـه ! ولـى یـک وقـت تـنـبه پیدا مى کنیم که ایمان که سرمایه حیات عالم آخرت است به واسطه این موبقه از دسـت مـا رفته و خود ما نفهمیدیم . و از حـضـرت ثـامـن الائمـه ، عـلیـهـم السـلام ، روایـت شـده کـه فرمـود: از حـضرت ختمـى مـرتـبـت سـؤ ال شـد آیـا مـؤ مـن جـبـان و تـرسـو مـى شــود. فـرمــود آرى . ســؤ ال شــد آیـا بـخـیـل مـى شـود؟ فـرمـود آرى . عـرض آیـا کـذاب مـى شـود؟ فـرمـود نـه. و از حـضـرت صـدوق الطـایـفـه مـنـقـول اسـت کـه فـرمـود از فـرمـایــشـات رســول خـداسـت :دروغ از ربا بالاتر است . با آنکه تشدید در امر ربا به طور  شده است که انسان را به حیرت در مى آورد. و از امـورى کـه انسان باید ملتفت آن باشد این است که دروغ بعنوان شوخى و مزاح هم در اخبار از آن تکذیب شده است و تشدید در امر آن گردیده ، و علما فتواى به حرمـت آن نیـز مـى دهنـد. چنانچه صاحب وسائل ، رحمه االله ، در عنوان باب ، کـه مطـابق فتـواى اوسـت ، فرمـوده : بــاب تـحـریـم الکـذب فـى الصـغـیـر و الکـبـیـر و الجـد و الهـزل عـدا مــا اسـتـثـنــى. و از کـافـى شـریـف سند به حضرت باقر، علیه السـلام ، رسـانـد که فرمود حضرت على بن الحـسین ، علیهما السلام ، به فرزندان خود مى فرمود: بپرهیزید از دروغ کوچک و بزرگ در تمـام سـخنهاى خود، چه جدى باشد یا شوخى ، زیرا که انسان اگر در امر کوچک دروغ گفت ، جرئـت پیـدا مـى کند بر امر بزرگ . آیـا نـمـى دانـیـد کـه پـیغمبر خدا، صلى االله علیه و آله ، فرمود که "بنـده خـدا راستى را پـیشه خود مى کند تا آنکه خداوند او را صدیق مى نویسد، و دروغسرایى را پیـشه خـود مى کند تا آنکه خداى تعالى او را کذاب مى نویسد. و در کـافـى سـنـد بـه جـنـاب اصـبـغ بـن نـبـاتـه رسـانـد، نـمـى چـشـد بـنـده اى مـزه ایمان را، مگر آنکه ترک کند دروغ را در شوخى و جدى . 
و در وصـایـاى رسول اکرم ، صلى االله علیه و آله ، به حضرت اباذر غفارى است : واى بـر کـسى که نقل کلام کند به دروغ تا مردم بخندند به آن . واى بر او، واى بر او. اکنون با این همه اخبار و تشدیدات رسول خدا و ائمه هـدى ، علـیهم الـسلام ، خیلـى جرائـت و شـقـاوت مـى خـواهـد کـه انـسـان اقـدام بـه ایـن امـر بزرگ و خطیئه مهمـه نمایـد. و چنانچـه دروغـگـویـى از مـفـاسـد بـسـیـار مهمه شمرده شده ، صدق لهجـه و راسـتى گفتـار از محاسـن بـسـیـار مهم است .
 و در اخبار اهل بیت از آن مدح بلیغ شده است ، و ما به ذکر بعـض آن اکتفـا مى نماییم .
فـرمــود: بـاشـیــد دعـوت کـنـنـدگان مردم به نیکویى به غیر زبانهاى خویش ، تا ببینند از شما جدیت در امر خیـر و عبادت و راست گفتارى و پرهیزگارى را. و جناب صدوق سند به رسول خـدا، صـلى االله عـلیـه و آله ، رسـانـد که فرمود: نزدیکتـرین شـما به من روز قیامت و لازمـترین اشخاص بر من شفاعت او، راستگویان شماسـت در حـدیث ، و ادا کننده ترین شماست امانت را، و نیکوترین شماسـت در خلـق ، و نزدیکتـرین شماسـت بـه مـردم .

منبع: شرح چهل حدیث امام خمینی


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

حدیث بیست و نهم

ابـن عـمـار گـویـد شـنـیـدم از حـضـرت صــادق ، عــلیه الـسلام کـه مـى فرمـود در وصـیت پـیغمبر، صلى االله علیه و آله ، به على ، علیه السلام ، این بود که فرمـود: "اى علـى ، سـفارش مـى کنم تو را در جان خودت به خوبیهایى ، نگهـدار آنهـا را از مـن ." پـس از آن گفـت : "خداونـدا، اعانت فرما او را. اما اولى ، راست گفتارى است . خارج نشود از دهان تو دروغى هـیـچـگــاه . و دومـى پـرهـیزگارى است . و جرئت مکن بر خیانت هرگز. سوم ، ترسـناکى از خـداونــد اســت چـنانچه گویى او را مى بینى . چهارم گریه بسیار از ترس خداوند است . بـرپـا مـى شود براى تـو به هر قطره اشکى هزار خانه در بهشت . پنجم ، بخشیدن تو است مال و خونـت را در راه دینـت . ششم ، گرفتن طریقه من است در نماز و روزه و صدقه ام : امـا نـمــاز پـنـجــاه رکـعــت ، امــا روزه پـس سـه روز در مـاه : پـنـجـشـنـبـه در اول ، و چهارشنبه در وسط، و پنجشنبه در آخر آن ، و اما صدقه به قدر طاقت خود تا آنکه گـویـى اسـراف کـردم و حـال آنـکـه اسـراف نــکردى . و ملازم باش با نماز شب ، و ملازم )بـاش ( بـا نـمـاز شـب ، و ملازم باش با نماز شب . و بر تو )باد( به نماز ظهر، و بر تـو بـاد بـه خـواندن قرآن در هر حال . و بر تو باد به بلند نمودن دسـتهاى خود را در نـمـاز   برگرداندن آنها را. و بر تو باد به مسواک نمودن در نزد هر وضـویى . و بـر تـو باد نیکوییهاى اخلاق ، پس آن را ارتکاب کن ، و بدیهاى اخلاق ، پس از آنها دورى کن . پس اگـر نکردى ، ملامت مکن مگر خود را."

1-در مفاسد دروغ

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

تفکر در خالق

در این پست اندکی در رابطه با خالق انسان و رابطه‌ی انسان با او صحبت شده است. اینکه آیا نیاز است انسان توجهی به عالم دیگر در زندگی خود داشته باشد و همچنین نیاز به محاسبه‌ی حال خود بحث شده است.


تفکر


بـدان که اول شـرط مجاهده با نفس و حرکت به جانب حق تعالی تفکر است . و بعضـی از علمای اخلاق آن را در بدایات در مرتبه پنجم قرار داده اند  و آن نیز در مقام خود صحیح است . 


و تفکر در این مقـام عبـارت است از آنکه انسـان لااقـل در هر شب و روزی مقـداری ولو کم هم باشـد فکر کنـد در اینکه آیا مولای او که او را در این دنیا آورده و تمام اسـباب آسایش و راحتی را از برای او فراهم کرده ، و بدن سالم و قوای صـحیحه ، که هر یـک دارای منـافعی است که عقل هر کس را حیران میکنـد. به او عنایت کرده ، و این همه بسط بساط نعمت و رحمت کرده ، و از طرفی هم این همه انبیا فرستاده ، و کتابها نازل کرده و راهنماییها نموده و دعوتها کرده ، آیا وظیفه ما با این مولای مالـک الملوک چیست ؟ آیـا تمـام این بسـاط فقـط برای همین حیـات حیوانی و اداره کردن شـهوت است که با تمام حیوانات شریـک هستیم ، یا مقصود دیگری در کار است ؟ آیا انبیاء کرام و اولیاء معظم و حکمای بزرگ و علمای هر ملت که مردم را دعوت به قانون عقل و شرع می کردند و آنها را از شهوات حیوانی و از این دنیای فانی پرهیز می دادند با آنها دشمن داشتند و دارند، یا راه صلاح ما بیچاره های فرو رفته در شهوات را مثل ما نمی دانستند؟ 


اگر انسـان عاقـل لحظـه ای فکر کنـد می فهمـد که مقصـود از این بسـاط چیز دیگر است ، و منظـور از این خلقت عـالم بالا و بزرگتری است ، و این حیات حیوانی مقصود بالذات نیست . و انسان عاقل باید در فکر خودش باشد، و به  حـال بیچـارگی خودش رحم کنـد و با خود خطاب کنـد: ای نفس شـقی که سالهای دراز در پی شـهوات عمر خود را صـرف کردی و چیزی جز حسـرت نصـیبت نشد، خوب است قدری به حال خود رحم کنی ، از مالک الملوک حیا کنی ، و قدری در راه مقصود اصـلی قدم زنی ، که آن موجب حیات همیشگی و سعادت دائمی است ، و سعادت همیشگی را مفروش به شهوات چنـد روزه فانی ، که آن هم به دست نمی آیـد حتی با زحمتهای طاقت فرسا. قدری فکر کن در حال اهل دنیا از سابقین تا این زمـان که می بینی . ملاـحظه کن زحمتهای آنها و رنجهای آنها در مقابل راحتی آنها چقـدر زیادتر و بالاتر است ، در صورتی که برای هر کس هم راحـتی و خوشـی پیـدا نمی شود. آن انسـانی که در صورت انسـان و از جنود شـیطان است و از طرف او مبعوث است و تو را دعوت به شـهوات می کنـد و می گویـد زنـدگانی مادی را بایـد تامین کرد، قدری در حال خود او تاءمل کن ، و قـدری او را اسـتنطاق کن ببین آیـا خودش از وضـعیت راضـی است ؟ یـا آنکه خودش مبتلا است می خواهـد بیچـاره دیگری را هم مبتلا کند؟ 


و در هر حال از خدای خود با عجز و زاری تمنا کن که تو را آشـنا کند و وظایف خودت که باید منظور شود ما بین تو و او. و امید است این تفکر که به قصد مجاهده با شیطان و نفس اماره است ، راه دیگری برای تو بنمایاند و موفق شوی به منزل دیگر از مجاهده .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

لشکر شیطان و لشکر رحمان

در این پست مختصری در رابطه با تسلط قوای شیطانی و قوای الهی بر انسان صحبت می‌شود.



میدان جنگ خیر و شر


بـدان کـه مقـام اول نفس و منزل اسـفل آن ، منزل ملـک و ظـاهر و دنیـای آن اسـت ، که اشـعه و انـوار غیـبیه آن در این بـدن محسوس و بنیه ظاهره تابیده و او را زندگانی عرضی بخشیده و در این بدن کرده  و میدان جنگ آن همین بدن است ، و قوای ظاهره آن ، لشکر آن است که در اقالیم سبعه ملکیه ، یعنی گوش و چشم و زبان و شـکم و فرج و دست و پا، بسط پیدا کرده . و تمام این قوای منتشره در این ممالک سبعه در تحت تصرف نفس است به مقام وهم ، زیرا که وهم سـلطان قوای ظـاهره و بـاطنه نفس است . پس اگر وهم حکومت نمود در آنها به تصـرف خود یا شـیطان ، این قوا جنود شـیطان گردنـد و مملکت در تحت سـلطنت شـیطان واقع شود، و لشـکر رحمـان و جنود عقل مضـمحل گردنـد و شکست خورده رخت از نشـئه ملک و دنیای انسان درکشند و هجرت نمایند، و مملکت خاص به شیطان گردد. و اگر وهم در تحت تصـرف عقل و شرع در آنها تصرف نماید و حرکات و سکنات آنها در تحت نظام عقل و شرع باشد، مملکت رحمانی و عقلاـنی شود و شـیطان و جنودش از آن رخت بربندنـد و دامن در کشـند. پس جهـاد نفس که جهاد بزرگ است ، و از کشـته شـدن در راه حق تعـالی بالاـتر است ، در این مقـام عبـارت است از غلبه کردن انسـان بر قوای ظـاهره خود، و آنهـا را در تحت فرمان خالق قرار دادن ، و مملکت را از لوث وجود قوای شیطان و جنود آن خالی نمودن است .


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰